نمایشگاه ۹ دروازه بی بازگشت
توضیحات و استیتمنت نمایشگاه
جلسه گفتگو هنرمند با منتقد و مترجم لهستانی الکساندرا شیم.چیک یکشنبه ۱۷ آذرماه، از ساعت ۱۸:۰۰ تا ۲۰:۰۰ رشته کوه.های «بیشچادی» در جنوب شرقی لهستان قرار دارد، جایی که جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ به پایان نرسید. به دلیل انبوه مجدد اسکانِ مربوط به تغییر مرزهای لهستان، بسیاری از مردم وادار به جابه.جایی محل زندگی خود شدند. تخمین زده می.شود که در لهستان میان جنگ (جمهوری دوم لهستان)، پنج میلیون اوکراینی سکونت داشته.اند که از این تعداد بیش از هفتصدهزار نفر در مرزهای جدید لهستان پس از جنگ باقی ماندند. اولین اقدام اسکان مجدد بین سال.های ۱۹۴۴-۱۹۴۶ شکل گرفت و چهارصد و هشتاد هزار اوکراینی به سرزمین.های اتحاد جماهیر شوروی اخراج شدند. در اقدام دوم (۱۹۵۰-۱۹۴۷) که باعنوان «ویستولا» شناخته شده است، صد و چهل هزار نفر دیگر نیز جابه.جاشدند. روستاهای متروکه، خانهها و کنیسهها سوزانده و کلیساهای ارتدوکس غارت و تخریب شدند. پنج قرن از تاریخ لهستانی-روسی-یهودی «بیشچادی» درحال از بین رفتن بود. به دلیل این خلع، در دهه ۱۹۵۰ «بیشچادی» تبدیل به یک سرزمین اسطوره.ای از آزادی و رهایی شد. این کوه ها گریزگاه بودند، پناه.گاهی دور برای بیگانه.ها، فراریان و تبعیدی.هایی که آنجا را برای روبه.رو شدن با خود و فرار از زندگی خفه.کننده انتخاب کردند. شخصیت.های اصلی عکس.های من بین دهه..های ۱۹۵۰ و ۱۹۸۰ وارد «بیشتادی» شدند. هرکدام به دلایل مختلف به کوه.ها آمده بودند و هیچگاه آن.جا را ترک نکردند. آنها تنهایی در کوه ها را انخاب کردند؛ با فرار از زندگی گذشته شان «هویت» جدیدی را از اول ساختند. تجربه مشترک و نقطه عطف شخصیت.های من، تَرک و کناره.گیری از چیزی یا کسی است. آنها زندگی گذشته.ی خود را رها کرده تا تنها باشند و درک مشترک خاصی از آزادی دارند--آزادی که خواستار و نیازمندِ ایثار است و در عین.حال سازنده. افرادی که من با آنها ملاقات و گفتگو کردم با طبیعت روبرو شده.اند وتغییر کرده.اند؛ دستان آنها در اثر کار بدنی آسیب دیده است. روند روز آنها با ریتم روزهای شهر کاملا متفاوت است. برای آنها ریتم شهر مترادف با آسودگی و ملالت است. کوه.ها سخت گیرند و عزم قاطع دارند و جایی برای افراد ضعیف که از تمدن منحرف شده.اند، ندارند. شخصیت.های من در تنهایی زندگی می.کنند، اغلب بدون برق و آب جاری، آنها پیشرفت و آسایش شهری را رها کرده اند. تمدن چیزی به ما می.دهد، ولی چیزی را هم از ما می.گیرد. فروید میگوید این امر مبتنی بر رد غرایز است و زیگمونت باومن میافزاید: که در جهان پسامدرن سود و زیان مکان.های خود را با یکدیگر عوض کرده.اند. انسان.های پستمدرن امنیت خود را به نام افزایش فرصتها - یا امیدها - برای سعادت قربانی کرده.اند. تنهایی چیست؟ عواقب دور شدن از زندگی گذشته چیست؟ چرا شخصی آگاهانه تنهایی را بر.می.گزیند؟